وقتی بدن زخمهای قدیمی را دوباره مینویسد؛ از درد تا خرد
سیستم عصبی ما تنها خاطرات ذهنی را حمل نمیکند، بلکه الگوهای بقا و زخمهای قدیمی را نیز در خود نگه میدارد. بازنویسی این زبان پنهان از طریق آگاهی، رابطه امن و نوراپلاستیسیتی مسیر تبدیل درد به خرد را هموار میکند.
به گزارش پارسینه وبه نقل از psychologytoday، چرا سیستم عصبی شما مدام چیزی را انتخاب میکند که دردناک است
از زخم تا خرد، این همان کاری است که سیستم عصبی انجام میدهد.
سیستم عصبی همه چیزهایی را که برای شما رخ میدهد به خاطر میسپارد.
ما فقط آنچه خوشایند است را تکرار نمیکنیم، بلکه آنچه آشناست را نیز بازتولید میکنیم.
الگوهای قدیمی تلاش بدن برای پایان دادن به داستانی ناتمام هستند، اما سیستم عصبی قابلیت بازسیمکشی دارد.
ما در طول زندگی فقط خاطرات شناختی را حمل نمیکنیم، بلکه اثرات عصبی را نیز با خود داریم؛ رشتههای انرژیِ بقا، اشتیاق و درد آشنای کودکی در بدن ما حک شدهاند. برای درمان اینها باید به زیر سطح بروید—به جایی که آنچه رخ داده هنوز بیصدا شکلدهنده اکنون است. این فرایند شامل یادگیری زبان سیستم عصبی خود، درک علت واکنشهایش و بازسیمکشی آرام الگوها از زخم به خرد است.
چرا زخمهای قدیمی را تکرار میکنیم
وقتی در محیطی رشد میکنید که عشق، امنیت یا تعلق ناسالم یا ناپایدار است، سیستم عصبی شما یاد میگیرد در وضعیت بیثباتی به تعادل برسد. سیستم عصبی حول آنچه میشناسد سیمکشی میشود، نه الزاماً آنچه خوشایند است.
اگر طرد، بیثباتی یا بیتوجهی بخشی از داستان اولیه شما بوده، سیستم عصبی همان ریتم را به خاطر سپرده است. در این حالت، بدن یاد میگیرد چگونه در برابر رویدادها آماده شود، سازگار گردد و بازیابی کند. بعدها، وقتی آرامش یا ثبات فرا میرسد، بدن میتواند آن را بیگانه یا حتی ناامن تعبیر کند، زیرا با نقشه بقای درونی شما همخوانی ندارد.
به همین دلیل، اغلب ناخودآگاه جذب افراد و موقعیتهایی میشویم که پژواک همان زخمهای قدیمیاند. دلیلش این است که در عمق، سیستم عصبی در تلاش است داستان ناتمام را کامل کند؛ امیدوار است این بار عشق بماند، مراقبت بهموقع برسد یا ارزشمندی ما ثابت شود.
حتی پس از پایان خطر، سیستم عصبی بهطور خودکار سیستم عاملش را بهروز نمیکند. زنگهای هشدار عمیق در بدن همچنان به دنبال طرد، خیانت یا ترک میگردند و گذشته را در زمان حال بازپخش میکنند.
از نظر هورمونی و بیوشیمیایی نیز فرایندی رخ میدهد. فراز و نشیب روابط آشنا میتواند ترکیبی قدرتمند از کورتیزول، آدرنالین و دوپامین ایجاد کند که شیمی پیوندهای اولیه را دوباره فعال میسازد. آن «جرقه»ای که گاهی عشق مینامیم، در واقع روشن شدن همان الگوی قدیمی توسط سیستم عصبی است.
بازنویسی حافظه بدن
سیستم عصبی میتواند از طریق نوراپلاستیسیتی (توانایی مغز برای تغییر و یادگیری مسیرهای جدید) راههای تازهای بیاموزد. به جای گیر افتادن در اثرات شکلگرفته از کودکی یا تروما، بدن میتواند امنیت، اعتماد و آرامش را یاد بگیرد.
راهکارها:
- درمانهای مبتنی بر بدن مانند تجربهگرایی جسمانی، رواندرمانی سنسوریموتور، درمانهای کمکی با روانگردانها یا EMDR میتوانند به تنظیم بخشهایی کمک کنند که فراتر از کلمات هستند.
- روابط امن با افراد پایدار، مهربان و همدل، اثبات زندهای است که اتصال لزوماً دردناک نیست.
- آگاهی ذهنآگاهانه به شما کمک میکند پیش از بازگشت به واکنشهای قدیمی، احساسات و تکانهها را مشاهده کنید.
- نامگذاری الگوها به بزرگسال درون شما اجازه میدهد وارد شود: «آه، این همان داستان قدیمی است.»
تحقیقات نشان میدهد رویکردی یکپارچه—ترکیب آگاهی بدنی، امنیت رابطهای و ذهنآگاهی—میتواند تغییرات عمیق در تنظیم سیستم عصبی و تابآوری هیجانی ایجاد کند.
دعوتی آرام
تمرینی برای بازسیمکشی سیستم عصبی این است که وقتی به سمت درد آشنا کشیده میشوید، مکث کنید. از بدن خود بپرسید: چه چیزی در این حس آشناست؟ به جای قضاوت، کنجکاو شوید. همین آگاهی آغاز بازنویسی الگوست.
مسیر از زخم تا خرد خطی نیست. برخی روزها سیستم شما دوباره به قدیم بازمیگردد. این شکست نیست—وفاداری به چیزی است که زمانی شما را زنده نگه داشت. هر بار که متوجه میشوید، نفس میکشید یا انتخابی تازه میکنید، به بدن نشان میدهید که امنیت میتواند بدون طوفان وجود داشته باشد.
کار آرام بازسیمکشی
نوراپلاستیسیتی توانایی مغز برای بازسیمکشی بر اساس تجربه، تمرین و احساس است. میتوانید آن را مانند بازنویسی DNA هیجانی خود تصور کنید. تجربههای درمانی میتوانند اتصالات مغز را بهروز کنند، مسیرهای جدید بسازند و مسیرهای قدیمی را هرس کنند. در طول زمان، این راههای تازه نقشه بدن شما برای امنیت، ارتباط و زندگیای میشوند که دیگر تحت سلطه کدهای بقای قدیمی نیست.
ارسال نظر